تحلیل نگرشهای جنسیتی در منظومه سام و بهرام
فیاض در بیان مراتب و مراحل عشق زبانی رمزآلود برمیگزیند.
متون ادبی آیینهای از تاریخ اجتماعی و تابعی از بافت موقعیتی عصری هستند که در آن شکل گرفتهاند. از این رو، در بررسی انتقادی متون، توجه به عواملی چون بافت تاریخی، روابط قدرت در جامعه، ارزشها و نهادهای فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیکی ضروری است.
منظومه سام و بهرام - منسوب به عبدالرزاق لاهیجی - از متون ادبی عصر صفویه است. تصویرپردازیهای مصنف در روایت این عشقی، نمادپردازیهای او در بیان تقابلهای جنسیتی، مضامینی چون عشق مجازی و عشق حقیقی و سایر مباحث مطرح، نمودی از نگرش و باورهای رایج زمانه و روزگار حیات نویسنده درباره زن را بر ما آشکار میسازد. در مقاله حاضر با نگاهی انتقادی بر این منظومه، نگرشهای جنسیتی عصر صفویه مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است.
تعداد کلمات: 2676/ تخمین زمان مطالعه: 13 دقیقه
نویسندگان:
الهام ملکزاده (1)
زهرا علیزاده بیرجندی (2)
شرحی بر جایگاه منظومهی سام و بهرام و فیاض لاهیجی
منظومهی سام و بهرام مثنویای در بحر هزج به خامهی فیاض لاهیجی و به نام شاه صفی سروده شده است. نام این منظومه در چهار کتابخانه کاخ گلستان، مجلس شورای ملی، دارالکتب قاهره و توپکاپی ترکیه فهرست شده است. فیاض در چند بیت، نام خویش را ذکر کرده و همین نکته تردید در انتساب اثر به وی را برطرف میسازد:
بیا فیاض، فیض تازه دریاب *** در اقلیم سخن آوازه دریاب (3)
این منظومه، همچون سایر آثار فیاض لاهیجی مضمونی عارفانه دارد که پیش از پرداختن به منظومه و تحلیل مضامین آن، شرحی از احوال فیاض ضروری مینماید.
عبدالرزاق بن علی بن حسین لاهیجی (متوفی 1703ق.)، متکلم عهد صفوی و از شاگردان صدرالمتألهین است. وی از سوی ملاصدرا به لقب «فیاض» مفتخر گشت و در اشعارش به همین لقب تخلص میکرد. (4) لاهیجی در اثر پرمایهی خویش با عنوان «گوهر مراد» بخشی را به عرفان و طریقهی اهل سلوک اختصاص داده است. در دیدگاه لاهیجی سیر و سلوک به سوی خدای متعال، غایت وجودی انسان است. در منظومهی سام و بهرام نیز فیاض در فرازهای مختلف به این سیر و سلوک و مراحل آن میپردازد. وی برای سلوک چهار مرحله قائل است. مرتبهی اول، سیر من الخلق الیالله؛ مرتبهی دوم، سیر فیالله؛ مرتبهی سوم، سیر معالله؛ مرتبهی چهارم، سیر منالله الی الخلق. (5)
در روایت سام و بهرام نیز این مراحل چهارگانهی سلوک را میتوان یافت. احوال سام و خروج او از اصفهان، آمدن وی به بغداد، آشنائی با پیر دانا و مناظرهی او و بهرام در باب عشق و سرانجام او، همه تداعیگر این مراحل سلوک است.
به جز این منظومه، از لاهیجی دیوان اشعاری نیز به جای مانده است که نمایانگر ذوق عرفانی و گرایشهای او به تصوف است:
هر که بینی لبش از دعوی منصور پر است *** لیک رندی که کشد سرزنش دار کم است (6)
نمونه این مضامین در منظومهی سام و بهرام هم آمده است و همین امر نشانگر خط مشی واحدی است که فیاض در آثار گوناگون عرفانی خویش پی میگیرد، فیاض ضمن پایبندی به فلسفه مشائی، در حکمت اشراق هم استاد است. او از سرگذشت استاد خود، ملاصدرا و رنجهائی که به سبب ابراز عقایدش کشید، عبرت گرفته و اسرار خود را مخفی نگاه داشته است. (7)
شاید به نظر میرسد زبان رمزآلود او در بیان مباحث عشق در منظومهی سام و بهرام در همین راستا قابل توجیه باشد. سخن گفتن از عشق حقیقی و بیان شرایط و مراحل آن برای سالک به ویژه سالک مبتدی کار آسانی نیست. از این رو، راوی همچون بسیاری از عرفا، عشق مجازی را واسطه و ترجمان بیان معانی و مضامین متعالی عشق حقیقی قرار میدهد.فیاض با تبحر خود در کاربرد صنایع ادبی و بهرهگیری از سبک هندی و مضمونپردازیهای خاص این سبک، روایتگر دلداگی و شیفتگی بهرام و سام (دو قهرمان اصلی داستان) میشود. محور کلام راوی، حرف عشق است؛ اما نه عشق جسمانی، بلکه عشق روحانی و حقیقی، یعنی عشق به معشوق حقیقی که حسن او، زوال و انقطاعی ندارد.
فیاض با نکته سنجیهای دقیق و بهرهگیری از معانی لطیف در منظومهی خویش، مراحل گوناگون سلوک عاشق و انقطاع از ماسوی و اتحاد و اتصال به معشوق را یادآور میشود. شرح احوال مختلف عاشق از خوف و رجاء و قبض و بسط و شوق و رضا و تسلیم در منظومهی سام و بهرام فیاض و تأکید وی بر اهمیت این مراحل نشان میدهد که هیچ چیز مثل محبت و عشق نمیتواند سالک راه عشق را تهذیب و تربیت کند. حاصل کلام فیاض، آنکه عشق، غایت خلقت و مدار وجود آدمی است. چرا که روح انسان بازگشت و اتصال به مبدا و منشأ اصلی خویش را میجوید. از این رو، در طلب حق به راه عشق میپوید. (8)
فیاض در بیان مراتب و مراحل عشق زبانی رمزآلود برمیگزیند. از این رو، درک معانی آن مستلزم رجوع به اصطلاحات و تعابیر خاص صوفیه است. به نظر میرسد عرفا زبان غزل و عشقورزی با تعبیرات سایر شعرا را برای آن اختیار کرده باشند که اسرار خود را تحت نقاب این الفاظ محفوظ دارند. بزرگان صوفیه نمیخواستهاند جواهر معانی و حقایق را به هر خام نالایقی عرضه دارند. افزون بر این از بیم ظاهرپرستان نمیتوانستهاند عقاید خود را به صراحت بیان کنند. قطع نظر از همهی اینها بیان احساسات عارفانه به وسیله الفاظ و لغات کار بسیار مشکلی است و گوینده ناگزیر بوده که از رموز و اشارات استعانت بجوید. (9)
فیاض به همین دلایل ویژگیهای کلامش را اینگونه بیان میکند:
سخن را در لباس راز گویم *** اگر دشمن نیاید بازگویم (10)
فیاض در منظومهی خویش برای بیان محبت و عشق عارفانه و ابراز احوالی که در عالم جذبه و مکاشفه برای سالک حاصل شده، دست به همان لغات و تعبیراتی زده که برای بیان اوضاع و احوال عالم ماده و دنیای محسوس و عشق مجازی و صوری به کار برده میشود. با وجود نقصان و نارسائی تعابیر مادی به جهت پرتوافکنی بر حقایق عرفانی، فیاض به آنها تمسک جسته است. پس از بیان این کلیات در باب فحوای کلام فیاض، شرحی در باب نحوهی تبویب مطالب ضروری مینماید.
محتوای منظومه سام و بهرام و نگرشهای جنسیتی موجود در آن
منظومه با مناجاتی عارفانه و ستایش حضرت احدیّت آغاز میگردد. در بیان آیات آفاقی و نعمات الهی به سبک هندی اقتدا میکند که پیچیدگی، غرابت معانی و بهرهگیری از محیط اطراف برای آفریدن تشبیه و مضمونپردازی از خصایل آن به شمار میآید. (11)
چراغ آتش از بادش خورد آب *** کند خاک زمین در کاسهی آب
گشاید بحر را خمیازه بر اوج *** زند بر سنگ ساحل شیث را موج
کند آبستن آتش، رگ تاک *** به میخ کوه بندد لرزهی خاک (12)
ادامه سخن را با نعمت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)، شرح داستان معراج و مدح حضرت علی (علیهالسلام) دنبال میکند.
راوی در آغاز داستان از ویژگیهای روایت خود سخن گفته و توجیه تمایز آن با منظومههای دیگر - لیلی و مجنون، وامق و عذرا و خسرو و شیرین - را در نو بودن داستان خود میداند:
ندارم کار با لیلی و مجنون *** دل عذرا و وامق گر شود خون
نگویم رمزی از شیرین و خسرو *** کهن شد آن سخن، زین قصهی نو (13)
در شرح ماهیت این عشق برای نکتهدانان و آشنایان با اسرار میگوید:
سخن از خویش میگویم نه از کس *** اگر رمز آشنائی، این قدر بس
به من هم تهمت است، این نام خوش باش *** غرض عشق است، میگویم سخن فاش (14)
فیاض به خوبی آگاه بود که سخن از عشق، او را در مظان اتهام قرار خواهد داد. با این حال بیباکانه از عشق سخن گفته است. دلیل این اتهام، اختلاف نظر مشایخ صوفیه در باب عشق و همچنین مخالفت متشرعان با اینگونه مباحث است.
با همهی اعتباری که عشق در مکتب تصوف عاشقانه پیدا کرده است، برخی از متصوفه از آن احتراز کردهاند. گروهی به دلیل این که کلمهی عشق در قرآن و در احادیث معتبر به کار نرفته، از کاربرد آن خودداری کرده و به جای آن کلمهی محبت را به کار بردهاند. در هر حال دلایل موافقان و ادلهی منکران عشق بسیار است که شرح آن در این مختصر نمیگنجد. اما یکی از ادلهی مخالفان که با مباحث مطرح در این منظومه مرتبط است، بحث شاهد بازی است که در تصوف عاشقانه، برخی از صوفیه به آن مبادرت میکردند.
برخی از پیروان تصوف عاشقانه در توجیه شاهد بازی ادلهای را اقامه میکردند. آنان پرستش جمال و زیبائی را موجب تلطیف احساس و ظرافت روح و سرانجام سبب تهذیب اخلاق و کمال انسانیت میشمردهاند و گاهی آن را ظهور حق و حلول وی به نعت جمال در صور جمیله میدانستهاند. (15) برخی نیز دلیل گرایش متصوفه به شاهد بازی را تجرد آنان برمیشمردند. در هر حال تغزل شاهدان، از اسباب نفرت و اعتراض مردم در حق صوفیان بوده است. در منظومهی سام بهرام، بحث عشق و شیفتگی این دو به هم شبههی شاهد بازی را قوت میبخشد. اما دقت در این مضامین و نوع رابطه این دو، آنگونه که فیاض به تصویر میکشد و فرجام داستان که به ازدواج این دو با دختران وزیر ختم میشود؛ ذهنیت خواننده را تغییر میدهد و او را متقاعد میسازد که این بحث وسیلهای برای بیان جایگاه و شأن والای عشق حقیقی است.
بیشتر بخوانید: زنان در بوستان سعدی
شخصیتهای اصلی داستان که با دو تن از شاهزادگان صفوی سام میرزا و بهرام میرزا - فرزندان شاه اسماعیل - هم ناماند؛ در دو فضای متفاوت رشد کردهاند. سام تاجرزادهی اصفهانی است که پس از مرگ پدر، بذل و بخششهای فراوانش موجب میشود که قسمت اعظم ثروت خویش که میراث پدرش بود را از دست بدهد و در پی ملامت آشنایان اصفهان را ترک و رو به سوی بغداد مینهد. در بغداد در مجلس مهمانی پادشاه، چشم سام بر جمال بهرام فرزند وزیر میافتد و ماجرای دلدادگی از همین دیدار رخ میدهد.
شرح سرگشتگی سام و تب و تاب او در عشق بهرام، وساطت پیر در آگاه کردن بهرام از این عشق، تلاشهای بهرام در جستجوی سام آواره، دیدار سام و بهرام و مناظره و گفتگوهای این دو در باب عشق، فرازهای مختلفی است که در منظومهی لاهیجی مجال طرح یافته است.
راوی به وساطت مفاهیم زمینی و بهرهگیری از صفات جسمانی زنانه، آن هم در پیکری مردانه، مراحل گوناگون سلوک و نیل به عشق حقیقی را بیان میکند. در سراسر این منظومه و در میان شخصیتهای این روایت، زنان حضوری ندارند. فقط در صفحات پایانی از دو دختر وزیر آن هم نه با اسم خاص، بلکه به شیوهای کلی، نامی به میان میآید:
درون پرده دستور معظم *** دو دختر داشت، هر یک بهتر از هم (16)
این دو دختر که فقط در حدّ چند بیت و به اختصار، شرحی در مورد خصوصیات آنها آمده است؛ برای شخصیتهای اصلی داستان به عنوان عروس برگزیده میشوند. البته راوی قبل از آغاز روایت خویش اشاراتی به نام منظومههای عاشقانهای چون؛ لیلی و مجنون، وامق و عذرا، خسرو و شیرین و زنان آن منظومهها میکند.
در سایر فرازهای داستان، با وجود غیبت زنان، پیکر زنانه و صفات زنانگی حضوری پررنگ دارد. کاربرد پرشمار این صفات برای شخصیتهای اصلی داستان به گونهای است که تردید زن بودن بهرام تا فرازهای پایانی روایت، ذهن خواننده را درگیر میکند.
لاهیجی به متابعت از سنّت صوفیان کلاسیک، بسیاری صفات مذموم را به جنس زن نسبت میدهد و در ملامت مردان و نکوهش اعمال خطایشان آنها را «زن سیرت» میخواند:
ازین زن سیرتان مرد صورت *** صفا آسان گریزد از کدورت (17)
در تقابل با اینگونه صفات، مردی و مردانگی به عنوان خصایل پسندیده مطرح میشود. ترکیبهائی چون؛ «همت مردانه»، «جوانمرد» و «مردانه گذشتن از هوسها» کاربرد فراوانی در این منظومه دارند. نمونههائی از صفات در ذیل آمده است:
- همت مردانه:
ز تدبیر زن و فرزند رسته *** دلی در همت مردانه بسته (18)
در آموزههای دینی ما تلاش در راه تأمین نیازهای خانواده و زن و فرزند، امری پسندیده قلمداد شده است؛ اما در این جا «همت مردانه» در رهائی از این تدبیر و امور خانواده تلقی شده است.
مردانه گذشتن از هوسها
به دستان میشنیدم از زبانها *** که یوسف چشم پوشید از زلیخا
کنون ایدون به چشم کج ندیده *** شنیده کی بود مانند دیده
دلا گر همت آزاده داری *** دل و طبع هوس نگشاده داری
بیا مردانه بگذر زین هوسها *** مرو ره بر صدای این جرسها (19)
ثمربخشی نخل همت مردان
بخت جوانمرد
در منظومهی لاهیجی همانند بسیاری از متون مرد مدار، «مردانگی» به تنهائی بدون افزودن هیچ صفتی، بر بهتری و نیکوئی دلالت میکند:
جوانی گشته در مردانگی نرد *** شده شایسته نام جوانمرد (22)
خلف او را پریروئی چو مه بود *** که فرزند وی و دلبند شه بود
قمر طلعت بتی بهرام نامش *** به طلعت مشتری هندوی بامش
چو بهرام فلک خونریز و بیباک *** ولی از آلودگیها دامنش پاک
دویده حُسن او چون خود در آقاق *** چو ابروی خود اندر نیکوئی طاق
دو ابرو دایمش در تیغبازی *** دو زلفش سر نهاده در درازی
بلای خفته چشم نیم بازش *** ولی در دلبری بیدار نازش (23)
به دلیل طولانی بودن ابیات به بیان صفات اکتفا میشود. نمونهای از این صفات و ویژگیهای زنانه که در سراسر منظومه سام و بهرام قابل بازیابی است، عبارتند از:
«سیه زلفش»، «زلف جادو»، «بت شیرین و طناز»، «گلشن ناز»، «کمان غمزه»، «عشوه»، «پریوار»، «پریوش»، «صنم»، «دامن ناز»، «تیر مژگان» و «چهره حور».
با توجه به این نمونهها میتوان به ارزش نمادین پیکر و خصایل زنانه و کاربرد آن برای مردان در این منظومه پی برد. عرفا برای توجیه این گفتمان عرفانی و تحلیل جایگاه زن در گزارههای آن، دلایلی اقامه کردهاند. در این زمینه ابن عربی عقیده دارد صورت زن برای عارف، کاملترین مظهر خلاقیت الهی است. برای ابن عربی و همفکران وی چون لاهیجی، مادینه ضد نرینه نیست. بلکه به تنهائی هر دو جنبهی فاعلی و منفعلی را در خود جمع دارد، حال آنکه نرینه فقط صاحب یک جنبهی فاعلی است، اما مادینه آنگونه که مولانا بیان کرده است:
پرتو حقست، آن معشوق نیست *** خالقست آن گوئیا، مخلوق نیست
البته این مزیت زن است که مظهر جمال و لطف خداست. آن دلیل دلربائی و حُسن از آثار جمال لمیزلی که در آن مظهر لطف جلوهگری میکند؛ ناشی از خصایص روحانی و نه جسمانی اوست. به بیان دیگر زن خالق است، چون در مرد، عشق و محبت میآفریند، و شوق دیدار و لقای خداوند را برمیانگیزد و او را عاشق والهی پروردگار و طالب وصال به معشوق میگرداند. این روح خالق یا خالقیت زن است که موجب زایش ولد معنوی یا فرزند لاهوتی در مرد روحانی میشود. (24)
در ادبیات عرفانی به ویژه در مبحث عشق مجازی و عشق حقیقی، واسطهی نیل به عشق حقیقی، زنان و زمانی نیز امردان و شاهدان بودهاند. در منظومهی سام و بهرام این وساطت برعهدهی شاهدان گذارده شده است. برخی از اهل نظر در توجیه این روش اظهار کردهاند که محرومیت جامعه از همنفس بودن با زنان و وجوب پردگی بودن جنس مادینه سبب شده که گروهی از صوفیان و شاعران، جمال را در جنس مرد و نرینه جستجو کنند. (25)
نتیجه
در متون و منظومههای عرفانی و در خلال طرح مباحث تصوف، باورهای گوناگونی از زن و زنانگی و مرد و مردانگی فراساخته شده است. گزارههای لاهیجی در بیان مقاصد عرفانی و شیوه کاربرد صفات و تعابیر در منظومهی سام و بهرام به گونهای است که پیکرهی زن و صفات زنانگی، ارزشی نمادین پیدا کرده است. این ارزش نمادین و وساطت مفهوم زنانه در بیان عشق حقیقی، نشانگر اهمیت جایگاه زن در گفتمان عرفانی و تلطیف معانی و مضامین آن است. شگرد روائی لاهیجی در کاربرد صفات زنانه در مورد مردان، نمودی از عقیده عرفا به نقش شاهدان در بیان مفاهیم و عقاید عرفانی است. سوای از مباحث نظری عرفا دلیل عمدهی این سبک روائی به بافت موقعیت زمانه و غلبهی تفکر مردمدار بازمیگردد.
پینوشتها:
1. عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری.
2. عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند.
3. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی؛ سام و بهرام؛ تصحیح: عبدالحسین نوائی، الهام ملکزاده، 1388، ص 50.
4. خوانساری اصفهانی، محمدباقر؛ روضات الجنات فی احوالالعلما و السادات؛ ترجمه: محمدباقر ساعدی خراسانی، ج 5، 1360، ص 10- 11.
5. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی؛ گزیده گوهر مراد؛ به اهتمام: صمد موحد، 1364، ص 254- 255.
6. لاهیجی، عبدالرزاق بن علی؛ دیوان فیاض لاهیجی، 1369، ص 268.
7. لاهیجی، عبدالرزاق، بیک؛ دیوان فیاض لاهیجانی، به کوشش: امیربانو کریمی، انتشارات دانشگاه تهران، 1372؛ 17 مقدمه.
8. زرینکوب، عبدالحسین؛ ارزش میراث صوفیه؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛ 1369، ص 109.
9. غنی، قاسم؛ بحثی در آثار و افکار و احوال حافظ؛ بحثی در تصوف؛ تهران؛ زوار؛ 1366، ص 335- 336.
10. لاهیجی، سام و بهرام، ص 54.
11. فرشیدورد، خسرو، 1373؛ دربارهی ادبیات و نقد ادبی، چاپ دوم، امیرکبیر، 1373، ص 783.
12. لاهیجی، سام و بهرام، ص 24.
13. همان، ص 54.
14. همان، ص 55.
15. یوسفپور، محمدکاظم، (1380)؛ نقد صوفی: بررسی انتقادی تاریخ تصوف با تکیه بر اقوال صوفیان تا قرن هفتم هجری، نشر روزنه، ص 196.
16. لاهیجی، همان، ص 267.
17. لاهیجی، همان، ص 252.
18. لاهیجی، همان، ص 207.
19. همان، ص 225.
20. همان، ص 244.
21. همان، ص 245.
22. همان، 246.
23. همان، 93.
24. ستاری، جلال، عشق صوفیانه؛ تهران؛ نشر مرکز، 1374، ص 259 و شیمل، آنه ماری، شکوه شمس: سیری در آثار و اشعار مولانا جلالالدین رومی؛ ترجمه: حسن لاهوتی؛ تهران؛ انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ص 360.
25. ستاری، عشق صوفیانه، ص 197.
منابع تحقیق:
- خوانساری اصفهانی، محمد باقر، روضات الجنات فی احوال العلما والسادات؛ ترجمه: محمدباقر ساعدی خراسانی؛ تهران؛ کتابفروشی اسلامیه، 1360.
- تاری، جلال، عشق صوفیانه؛ تهران؛ نشر مرکز، 1374.
- شیمل، آنه ماری، شکوه شمس: سیری در آثار و اشعار مولانا جلالالدین رومی؛ ترجمه: حسن لاهوتی؛ تهران؛ انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.
- غنی، قاسم، بحثی در آثار و افکار و احوال حافظ؛ بحثی در تصوف؛ تهران؛ زوار، 1366.
- فرشیدورد، خسرو، درباره ادبیات و نقد ادبی، چاپ دوم، امیرکبیر، 1373.
- لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، گزیده گوهر مراد؛ به اهتمام صمد موحد؛ تهران؛ طهوری، 1364.
- لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، دیوان فیاض لاهیجی؛ به اهتمام و تصحیح: ابوالحسن پروین پریشانزاده؛ چ اول: انتشارات علمی و فرهنگی، 1369.
- لاهیجی، عبدالرزاق بیک، دیوان فیاض لاهیجانی؛ به کوشش کریمی، امیربانو؛ انتشارات دانشگاه تهران، 1372.
- لاهیجی، عبدالرزاق بن علی، سام و بهرام؛ تصحیح: عبدالحسین نوائی و الهام ملک زاده؛ تهران؛ لوح محفوظ، 1388.
- یوسف پور، محمدکاظم نقد صوفی: بررسی انتقادی تاریخ تصوف با تکیه بر اقوال صوفیان تا قرن هفتم هجری، نشر روزنه، 1380.
منبع مقاله: احمدی (صرّاف)، نزهت؛ (1392)، زن در تاریخ اسلام (مجموعه مقالات سمینار بینالمللی زن در تاریخ اسلام)، تهران: انتشارات کویر، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}